خرم آن روز کزین منزل ویران بروم...

اگر تنهاترینٍ تنهایان شوم باز هم خدا هست او جانشین همه نداشته های من است. (دکتر شریعتی)

خرم آن روز کزین منزل ویران بروم...

اگر تنهاترینٍ تنهایان شوم باز هم خدا هست او جانشین همه نداشته های من است. (دکتر شریعتی)

سکوت

قلب من  

 

میدانم که سکوت مهربانت عشق مرا هر روز بیشتر فریاد میکند 

 

من جستجو گر سرزمین پر راز و رمز سکوتم٬ سکوت 

 

گاهی سکوت بسیار نیرومند تر از آنچه است که آدمیان فریاد می کنند 

 

سکوت روح آدمی را به آرامش هزار ساله فرا می خواند 

 

و در قلبهای شکسته نجوا می کند و آنها را تسخیر میسازد 

 

عشق را در ملکوت به پرواز در می آورد و ما را به پروردگار عاشقان نزدیک می کند 

 

در سکوت عشقی پاک نهفته 

  

                                           تو٬ من٬ یک دنیا ایثار و نجابت

شعری از یک دوست

 

 

خانه ام در اوج قهری نا اشنا بر بلندای دشمنی بنیادی سخت دارد
 

و من در انتظار یاری 

 

این چه پارادوکس ساده ایست 
 

که جانم به خاک این خانه ی غمناک عادتی دارد
 

و همچنان در انتظار ان اشنا 
 

که در پهن دشت دوستی کلبه ای ساده دارد 
 

که میبینم گاه بی گاه تصویری 
 

که صورتش را میکشاند چون ماه
 

این چه تلخ زمانی است مرداد 90!

نامه ناپلئون به همسرش ژوزفین ۴

ژوزفین! نه تنها دیگر دوستت ندارم٬ بلکه از تو متنفرم. تو یک انسان بی وجدان و احمق تمام عیار هستی. تو خود سیندرلا هستی. تو هیچ وقت برای همسرت نامه نمینویسی  

هیچ وقت به او عشق نمی ورزی تو می دانی که خواندن نامه هایت چه لذت سرشاری 

نصیب همسرت می کند و با این حال٬ این لذت را از او دریغ می کنی.

نامه ناپلئون به همسرش ژوزفین ۳

تمام دو روز پیش را بیرون از خانه گذراندم. اما دیروز٬ مدام در بستر بودم. تب و سردرد شدید اجازه نداد به محبوبم نامه بنویسم. اما نامه های تو به دستم رسید... آنقدر لحن نامه ات سرد بود که انگار ۵۰ ساله هستی. هر کس آنها را بخواند سردی و احســاس فصل سرد یک رابطه را از آن برداشت میکند. فکر میکند که زمستـــــان رابطه مان فرا رسیده است. ژوزفین! خیلی شیطان و بیرحم هستی. دیگر چه کار می خواهی انجام دهی تا مرا تبدیل به بازیچه احساست کنی؟ دوستم نداشته باشی؟ هه! این را که با مهارت به پایان رسانده ای! از من متنفر باشی؟ خب٬ این کار را ترجیح می دهم!

نامه ناپلئون به همسرش ژوزفین ۲

عزیزم٬ من خیلی زود به زود برایت می نویسم و تو دیر به دیر. 

تو شیطان٬ وظیفه نشناس٬ خیلی خیلی وظیفه نشناس و بیفکر هستی. فریب دادن یک شوهر بیچاره و یک عاشــــق مهــربان٬ بی وفایی محـض است. اگر تا گردن در گرفتاری٬ نگرانی و اضطراب فـــرورفته آیا انصــــــاف است که او را از حقــوقش محـــروم کنی؟ بدون ژوزفینش٬ بدون مطمئن شدن از عشـــقش٬ دیگر چه چیزی برای او می ماند؟ پس او چه کار کند؟