آرام آرام فرود می آیند
اشک هایم را می گویم
گرم اند قلب و چشمم
تبانی کرده اند
دیدگانم تار است ومن آرام می گریم
با دستانی تهی وخاطری سراسر سردرگم
من به دستانی تهی قانعم من به این تبانی قانعم
من فقط می خواهم چشمانم لبریز از ستاره شود......
مــن، از تمام آسمـــان یک بــــاران را میخواهم ...
و از تمــــام زمیــــن، یک خیابان را ...
و از تمــــام تـــــو، یک دست
که قفــــل شده در دست مـــــن ...
خــــدایا
همه از تو می خواهند بدهی...
من از تو می خواهم بگیری...
خـــــدایا
این همه حس دلتنگی را از من بگیر...