خرم آن روز کزین منزل ویران بروم...

اگر تنهاترینٍ تنهایان شوم باز هم خدا هست او جانشین همه نداشته های من است. (دکتر شریعتی)

خرم آن روز کزین منزل ویران بروم...

اگر تنهاترینٍ تنهایان شوم باز هم خدا هست او جانشین همه نداشته های من است. (دکتر شریعتی)

آرام آرام

 


آرام آرام فرود می آیند 

 اشک هایم را می گویم
گرم اند قلب و چشمم  

تبانی کرده اند
دیدگانم تار است ومن آرام می گریم
با دستانی تهی وخاطری سراسر سردرگم
من به دستانی تهی قانعم من به این تبانی قانعم
من فقط می خواهم چشمانم لبریز از ستاره شود......

من...

 


مــن، از تمام آسمـــان یک بــــاران را میخواهم ...
و از تمــــام زمیــــن، یک خیابان را ...
و از تمــــام تـــــو، یک دست
که قفــــل شده در دست مـــــن ...

باید گریست...

 


باید گریست
باید گریه کرد
اشک ریخت و سوخت
باید گریست برای قفس هایی که از سایه خسته اند...

بهاری دیگر

 

خلاصه بهاری دیگر بی حضور تو از راه می رسد و آن چه که زیبا نیست زندگی نیست روزگار است...

خدایا...

 

خــــدایا
 

همه از تو می خواهند بدهی...
 

من از تو می خواهم بگیری...
 

خـــــدایا
 

این همه حس دلتنگی را از من بگیر...