تمام دو روز پیش را بیرون از خانه گذراندم. اما دیروز٬ مدام در بستر بودم. تب و سردرد شدید اجازه نداد به محبوبم نامه بنویسم. اما نامه های تو به دستم رسید... آنقدر لحن نامه ات سرد بود که انگار ۵۰ ساله هستی. هر کس آنها را بخواند سردی و احســاس فصل سرد یک رابطه را از آن برداشت میکند. فکر میکند که زمستـــــان رابطه مان فرا رسیده است. ژوزفین! خیلی شیطان و بیرحم هستی. دیگر چه کار می خواهی انجام دهی تا مرا تبدیل به بازیچه احساست کنی؟ دوستم نداشته باشی؟ هه! این را که با مهارت به پایان رسانده ای! از من متنفر باشی؟ خب٬ این کار را ترجیح می دهم!